معرفی کتاب؛

روایت حجاب از زبان دختر آمریکایی در کتاب ستاره‌ها چیدنی نیستند

محمدعلی حبیب اللهیان نویسنده کتاب ستاره‌ها چیدنی نیستند این رمان را با محوریت حجاب از نشر معارف روانه بازار کرده است.

کتاب ستاره‌ها چیدنی نیستند در ۱۳ فصل نوشته محمدعلی حبیب اللهیان از نشر معارف است. این رمان ایرانی که از زندگی یک دختر آمریکایی الهام گرفته شده است  با توصیف وضعیت یک دختر آغاز می‌شود. 

راوی به ما می‌گوید که دست‌وپای یک دختر به یک صندلی آهنی در کنج یک اتاق طناب‌پیچ شده بود دختر التماس می‌کرد و می‌خواست که رهایش کنند مردی که ریش بلند و کله‌قندی داشت و پیراهن سفید یقه‌سه‌سانتی پوشیده و یک انگشتر بزرگ با نگین قرمز توی انگشتش بود، کمربند را بالا می‌بُرد و بی‌هدف به بدن دختر می‌زد. دختر جیغ می‌کشید و می‌گفت و التماس می‌کرد. مرد دوباره شروع کرد به زدن دختر با کمربند و دختر بلندتر جیغ می‌کشید. این دختر کیست؟ آن مرد کیست؟ آن‌ها کجا هستند و این چه وضعیت بغرنجی است؟!

نویسنده در کتاب حاضر، به سراغ قالب رمان رفته است و آن را مثل یک مقاله علمی بیان می‌کند تا به کمک منابع معتبر، تصویر حجاب و پوشش اسلامی را از نگاه دختران ساکن آمریکا، معرفی کند، سوال اصلی این کتاب یک مساله بنیادین در نگاه و سبک زندگی بانوان جهان است:«آیا حجاب، آزادی را از زنان می‌گیرد؟» اگر این پرسش برای شما نیز پاسخ آشکاری ندارد، یا دوست دارید آن را بیشتر واکاوی کنید، اثر پیش‌رو انتخابی مناسب برای یافتن پاسخ سوال های ذهن شما است. 

کتاب ستاره ها چیدنی نیستند

خواندن کتاب ستاره‌ها چیدنی نیستند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب ستاره‌ها چیدنی نیستند می خوانیم:

صبح زود روز یک‌شنبه، وقتی پدر و مادر سارا هنوز خواب بودند، سارا به‌سمت مرکز اسلامی نیویورک به راه افتاد و ماشا هم در میانه راه به او پیوست. سارا با لبی خندان و صورتی بشاش به ماشا رسید. وقتی ماشا از او علت خوشحالی‌اش را پرسید؛ سارا گفت که برایش باورنکردنی بوده که بعد از صحبت با پدرش، تا حد زیادی از شدت مخالفت پدرش کم شده است.
موضوع از این قرار بود که: شب گذشته، سارا بعد از چند روز ماندن پیش ماشا، بالاخره عزمش را جزم کرد که به خانه برگردد و با پدرش صحبت کند. برای همین وقتی پس از تماس تلفنی ماشا به پدرش -که به خواست سارا انجام شد- فهمید پدرش کمی سرحال است و وقت مناسبی برای صحبت کردن با اوست، از ماشا خداحافظی کرد و به خانه‌شان رفت.

وارد ساختمان که شد، رفت کنار پدرش نشست. دست او را لمس کرد و با لحنی آرام از او درخواست کرد که به حرف‌هایش گوش دهد. پدرش ابتدا چندان توجهی نکرد، اما وقتی سارا بدون مقدمه گفت: «پاپا! اصلاً میدونی من دستور دارم که به شما احترام بذارم؟ این چند روز بار‌ها می‌خواستم داد و فریاد راه بندازم و...، اما باید طبق این دستور عمل کنم. چون احترام به شما برای من یه وظیفه‌ست. اینو میدونستی پاپا؟...

روحانی مسلمانی که باهاش آشنا شدم بهم گفت نباید به پدر و مادرت بی‌احترامی کنی. حتی نباید بهشون بد نگاه کنی. تا خدا از دستت راضی باشه. این یه دستوره توی دین اسلام پاپا! همون که این دستور رو داده، نوع پوشش من رو هم تعیین کرده... اون وقت شما می‌خواین من با اون مخالفت کنم؟ چرا آخه؟...» پدرش نتوانست به حالت قهر خودش ادامه دهد. سارا ناباورانه دید که خطوط صورت پدرش تغییر کرد و نگاهش از حالت عصبی و ناراحت تبدیل شد به کنجکاوی و دقت.

پدر سارا در حالی‌که سعی می‌کرد چهره‌اش بی‌تفاوت و خنثی باشد، پرسید: «مگه نگفتی دین مسلموناست؟» سارا دست پدرش را فشار داد و با ذوق گفت: «چرا! ولی نه اون اسلامی که به ما گفتن. پاپا اگه قوانینش رو برات بگم باورت نمیشه!

حضرت محمد کامل‌ترین دین رو برای آدم‌ها آورده. یقین دارم نمیدونی این دین به تمام جزئیات زندگی آدم، روحش، روانش، جسمش، حتی خواب و خوراکش توجه کرده. پاپاجون...» پدر سارا دستش را از توی دست سارا بیرون کشید و موهایش را مرتب کرد. بعد نگاهش را سمت اتاق سارا انداخت و گفت: «پاشو یه منبعی از این اطلاعات بیار ببینم.» و... شده بود آن‌چه سارا می‌خواست اتفاق بیفتد.

گرچه مادر سارا مثل پدرش راضی و آرام نشده بود و هنوز اکراه داشت از این‌که سارا با کسانی که او را با اسلام آشنا کرده‌اند، رفت‌وآمد داشته باشد؛ اما حرف آخر را پدرش زد و گفت: «پس... هربار که جلسه‌ای رفتی، هرچی شنیدی و بهت گفتن باید برای من واگو کنی. هر کتابی هم که بهت دادن، به منم باید بدی ببینم چی توش نوشته. باید بدونم دیگه از پدر و مادر چی میگه این دین؟»»

گفتنی است محمد مهدی اسماعیلی؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در صفحه خود در‌ «روبیکا» نوشت: «ستاره‌ها چیدنی نیستند» کتابی است که در روز افتتاح سامانه خرید از کتابفروشی‌ها خریده بودم و بلافاصله از مبدأ که یک کتابفروشی در زاهدان است برایم ارسال شده بود، ایده کتاب براساس یک خاطره واقعی از امام جمعه وقت نیویورک (حجت‌الاسلام آقاتهرانی) است و به‌صورت یک داستان جذاب نگاه اسلام و غرب به موضوع زن را روایت می‌کند.

همچنین  این کتاب در هفته کتاب از سوی مالک شریعتی نیاسر، نماینده مردم تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس در مجلس شورای اسلامی، معرفی شد و او مطالعه این کتاب را در شرایط کنونی کشور به مردم به‌ویژه زنان و دختران ایران پیشنهاد کرد.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار